قاف



راستش رو بخوای فکر میکردم هیچوقت به عکساش نگاه نمیکنم چون من آدم نگاه کردن به عکسا نیستم و هیچوقت هم جز نگاه گذرا به عکسایی که قبلا ازش داشتم بهشون نگاه نمیکردم.ولی حالا که خیلی شده روزی چند بار و هر بار چند دقیقه بهشون نگاه میکنم یه هععییی میگم؛)


وقت هایی که میرم عروسی دلم میخواست من عروس بودم و اون داماد ولی اینبار از بس عروس دوماد فامیل نداشتن و همه سناشون زیاد بود تقریبا میشه گفت احتمالا من کوچکترین بودم وقتی تانگو میرقصیدن بقیه عالی بود یه عالمه آدم که سناشون زیاده و بلد نیستن تانگو اصولی برقصن کلاس نرفتن ولی دستشون میذارن دور گردن یار قدیمیه شاید بیست سی سالشون اون یار قدیمیم دستشو میذاره رو کمر اونا باهم ت میخورن که دلم خواست باهاش پیر بشم ولی خب متاسفانه اون حتی حال حاضر رو هم نمیخواد بامن بگذرونه چه برسه به آینده


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

شهدای فامیل علیرضا ناصری مود (کاربرگ نمرات دانش آموزان) خلاصه کتاب و جزوات درسی هنر حضور فریاد جنگ خرید فالوور ایرانی و لایک اینستاگرام رمان اندروید ارتباطات اجتماعی ، رسانه ، روابط عمومی ، تولید محتوا ، بازاریابی و تبلیغات حسن کاشی بیگانه ای در خط زمانی متفاوت!